جدول جو
جدول جو

معنی انجم دل - جستجوی لغت در جدول جو

انجم دل(اَ جُ مِ دِ)
ستارگانی که از دل برآیند، ظاهراً کنایه از اشک است:
هست پستان کرم خشک و من از انجم دل
فتح باب از پی پستان بخراسان یابم.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 296)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نرم دل
تصویر نرم دل
رئوف و مهربان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجماد
تصویر انجماد
جامد شدن، افسرده و بسته شدن، یخ بستن، در علم فیزیک تغییر حالت از مایع به جامد در اثر سرما و نقصان حرارت یا تاثیرات دیگر. تمام اجسام در حالت انجماد حجمشان کوچک می شود غیر از آب و چدن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ جُ کَ دَ / دِ)
باغی که در آن گلها مانند ستاره می درخشند. (ناظم الاطباء) :
خاک ازتو (خطاب به آفتاب) بهشت طیلسان شد
انجم کده از تو بوستان شد.
درویش واله هروی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(اَ جِ)
نام خرد و عقل و فلک مشتری، در دساتیر آمده و این انجم پارسی است نه به معنی ستاره انجم که عربی است. (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمله کردن و جمع و کرده (شاید: گروه) شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
افسرده و بسته شدن. (آنندراج). بستن. افسردن. بسته شدن. جامد گردیدن. (از فرهنگ فارسی معین). یخ بستن. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(نَ دِ)
رحم دل. مقابل سخت دل. (فرهنگ نظام). مقابل سنگدل. (آنندراج). رقیق القلب. ملایم. (ناظم الاطباء). سلیم. (دهار) (ناظم الاطباء). اذله. (ترجمان علامۀ جرجانی) : و سقلاب مردی نرم دل بود. (مجمل التواریخ).
از نرم دلان ملک آن بوم
بود آهن آبدار چون موم.
نظامی.
- نرم دل شدن، رام شدن. به رحم آمدن:
جهاندار دارای جوشیده مغز
نشدنرم دل زآن سخنهای نغز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
فسردن بسته شدن ماسیدن هسیرش: تنها برای آب یخ بستن افسردن بسته شدن جامد گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرم دل
تصویر نرم دل
کسی که دارای قلبی رئوف است رحیم مقابل سخت دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجماد
تصویر انجماد
((اِ جِ))
یخ بستن، جامد گردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انجماد
تصویر انجماد
بستناکی، یخ زدن، بستانکی
فرهنگ واژه فارسی سره
انعقاد، بستن، جامدشدن، یخزدگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نیمه دل، نیم قلب
دیکشنری اردو به فارسی
مداراگر، قلب لطیف، دل رحم
دیکشنری اردو به فارسی